بدبینی تا این حد؟؟؟؟

عشق ونفرت...

  

مرد تازه به خانه رسیده بود وهنوز پیراهن از تن خارج نکرده بودکه

 با صدای جیغ و کوبیده شدن کت وشلوارش به صورت اش هاج و واج

همسرش را نگاه میکرد که با گریه میگفت:این چیه؟ها نا مرداین چیه؟

 یه تار موی بلوند بلند روی کت تو بود!من همیشه میدونستم که تو یه

 زن مو بلند بلوند رو به من ترجیح میدی! به هر قائله اون روز گذشت

روز بعد … مرد تازه به خانه رسیده بود و هنوز پیراهن از تن خارج

نکرده بودکه با صدای جیغ و کوبیده شدن کت و شلوارش به صورت اش

هاج و واج همسرش رانگاه میکردکه با گریه میگفت:این چیه؟ها نا مرد!

این چیه ؟ یه تار موی مشکی بلند ! روی کت تو بود ! من همیشه میدونستم

 که تو یه زن مو بلند و مشکی رو به من ترجیح میدی !

آن روز هم به هر قائله گذشت و روز بعد … مرد پیش از بازگشت به خانه ،

به خشکشویی محل رفت با پرداخت انعام اضافه دستور داد کت ش را به خوبی

 پرس بزنند و حتی بخار بدهند و مجدد برس بزنند و به او اطمینان دهند که حتی

 یک سبیل مرد هم روی کت او نیست! سپس عازم خانه شد . مرد تازه به خانه

 رسیده بود و به آرامی و اطمینان با لبخند پیروزمندانه پیراهن از تن خارج

 میکرد که با صدای جیغ و کوبیده شدن کت  و شلوارش  به صورت اش

هاج و واج همسرش را نگاه میکرد که با گریه میگفت :بی صفت پست !

هرزه نامرد ! این یعنی چی ؟! من هیچوقت فکرش رو هم نمیکردم

که تو یه زن کچل رو به من ترجیح بدی




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 2 مهر 1392برچسب:,ساعت15:44توسط zahra | |