مادر

عشق ونفرت...

يه روز يه معتاد وقتش رسيده ،حالش سر جاش نبوده

ميره سراغ مادرش پول بخواد تا بره زهرماري كوفت كنه ،

مادرش ميگه پول ندارم وقتي ميخواست سينه ريز مادرشو بكنه ،

هل ميده مادر ميفته تو چاه خونه ،

پسره تو راه ميگه برگردم در چاه رو بزارم تا كسي نبينه

ميبينه يه صدايي از چاه مياد ....ميدونيد صدا چي ميگفت؟؟؟؟

ميگفت پسرم مواظب باش خودت نيفتي ......عشق يعني اين=
يعني مادر 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 4 شهريور 1392برچسب:,ساعت23:17توسط zahra | |